یکم) ظاهراً در میان آیات قرآن نیز بخت و اقبال و طالع وجود دارد؛ چنانکه میبینیم طالع برخی آیات مانند «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» بلند است و اقبالشان آنها را مصدر ابواب وسیعی از فقه قرار داده و برخی آیات مانند «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُولا» اقبالشان چنان رفیع نبوده است که جایی برای خویش در میان احکام فقه بیابند.
مشهور میان علمای اسلام آن است که «آیاتالاحکام» را در قرآن پانصد آیه برشمردهاند. برخی ادعا کردهاند، در این شمارش اصلاً اختلافی نیست (فاضل تونی، الوافی: 256) و بر همین اساس، بسیاری از تفاسیر فقهی نوشتهشده توسط فقیهان شیعه و سنی با پسوند «خمس مأه» همراه بودهاند، مانند «تفسیر خمس مأه آیه فی الاحکام» (تألیف مقاتلبنسلیمان). گرچه برخی این عدد را بیشتر یا کمتر نقل کردهاند، اما پرسش اینجاست که چه عاملی سبب میشود تا ما آیهای را فقهی بنامیم و آیهای را چنین نگاه نکنیم. به بیان دیگر، میان «اوفوا بالعقود» و «اوفوا بالعهد» چه تفاوتی است که یکی آیهای فقهی نامیده میشود و دیگری اخلاقی؟
دوم) قرآن کریم کتاب هدایتی است با بیش از 6 هزار آیه. اگر قرار است جامعهای در تراز قرآن کریم اداره شود و ابزار اداره دینی جامعه، فقه است، چگونه میتوان جامعهای را قرآنی نامید، در حالی که نرمافزار اداره دینی جامعه (فقه) تنها بر هشت درصد از کتاب هدایت مبتنی است؟
قبول داریم که به هر حال، برخی آیات قرآن گرچه ابعاد هدایت برای بشر دارند، اما ظرفیت استخراج حکم شرعی برای غیرمعصوم در آنها نیست، مانند آیات حروف مقطعه یا آیات بیان وقایع قیامت (إذا رجت الأرض رجا و بست الجبال بسا فکانت هباء منبثا) و برخی قسمتهای داستانهای قرآن مانند فروخته شدن حضرت یوسف به دراهم معدوده و... اما آیا در حقیقت سهم قرآن از فقه، تنها هشت درصد است؟ آیا واقعاً از میان بیش از 6 هزار آیه قرآن، تنها پانصد آیه یا کمی بیشتر و کمتر، دارای دلالتهای فقهی هستند؟ بسیاری از اندیشمندان گذشته و امروزِ حوزههای فقهی و اعتقادی شیعه، منتقد چنین برداشتی هستند و نقدهای جدی به کاهش منابع فقه دارند.
سوم) این بحث تنها درباره آیاتی از قرآن است که از منابع فقه حذف شدهاند، وگرنه در بحث توسعه منابع فقه، چالشی دامنهدارتر درباره روایات صحیحهای پیش رو داریم که از فرایند تفقه کنار زده شدهاند. اما چه اتفاقی میافتد که بسیاری از آیات، مظلومانه خاک میخورند و از نقشآفرینی فقهی واگذاشته میشوند؟ برخی از دلایل اینگونه به نظر میرسند:
الف) محدودیت نظام موضوعات فروعات عملی فقه: تقسیمبندی مشهور آن است که ابواب فقه از طهارت شروع و با دیات ختم میشوند. در میان اهل سنت نیز کموبیش همین تقسیمبندی رایج است، اما به نظر میرسد، بخشهای وسیعی از نیازمندیهای فقهی جامعه در این ابوابِ مرسوم نمیگنجند و باید یا با عنوان ابوابی جدید مانند «کتاب الانفاق»، «کتاب التربیه» و «کتاب الثقافه» بررسی و اضافه گردند و یا آنکه بهصورت مسایلی فرعی و خارج از ابواب، ضمیمه شوند. به این معنا که گسترش موضوعات فقه که ضرورتی حیاتی است، آیاتی بسیار را موضوع احکام قرار میدهد که فقهای گذشته، آنها را موضوع احکام نمیدیدند.
ب) استفاده نکردن از تمام ظرفیتهای قرآن در همین موضوعات مرسوم: در همین نظام موضوعات موجود نیز به نظر میرسد، همه آیات قرآن مورد بررسی قرار نگرفته است و آیات بسیاری با وجود دلالت مطابقی و یا التزامی به مسایل مرسوم فقهی، از نگاه پژوهشگران جا ماندهاند. مثلاً در موضوع ارتداد، بنا به تحقیق استاد صادقی فدکی، بیش از پنجاه آیه دارای دلالتهای فقهی هستند، در حالی که در تفسیر «احکامالقرآن» شافعی تنها دو آیه، در تفسیر «فقهالقرآن» راوندی دو آیه، در تفسیر «زبدهالبیان» مقدس اردبیلی یک آیه و در «المبسوط» شیخ طوسی چهار آیه از آیات مرتبط با ارتداد تحقیق شدهاند. (سید جعفر صادقی فدکی، مجله پژوهشهای فقهی، شماره نهم، ص 48) همینطور در موضوعات دیگری مانند تعزیرات و... نیز به نظر میرسد، آیات بسیاری با وجود ارتباطات قوی با موضوعات یادشده، مهجور واقع شدهاند.
ج) جداسازی آیات اخلاقی از آیات فقهی: از جمله مسایلی که بسیاری از آیات را از چرخه تفقه خارج کرده است، جداسازی آیات فقهی و اخلاقی از یکدیگرند.
*دانشآموخته حوزه علمیه
۱۰ مهر ۱۳۹۵ - ۰۸:۴۰
کد خبر: 460763
نظر شما